-
224
شنبه 25 مردادماه سال 1393 09:46
در جواب توهین شخص محترمی، با تبسمی بر لب، سکوت می کنم. همین! چون در مرام ما کافریست رنجیدن. امیدوارم او متوجه ایجاد زخمش باشد... او را به خدا واگذار می کنم.
-
معجزه
چهارشنبه 7 خردادماه سال 1393 08:12
گاهی آدم برای اینکه به خودش بیاد به یه تلنگر احتیاج داره یه تلنگری که بتونه آدم را متحول کنه و گاهی فقط یه معجزه میتونه جون آدم را نجات بده خدایا شکرت از عمره دوباره ای که به من بخشیدی و معجزه ای که با چشمان خودم نشونم دادی خدایا شکرت
-
222
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 08:52
من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلالست و آب بی تو حرام سعدی
-
نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها
سهشنبه 1 مردادماه سال 1392 12:49
سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد هام و نه با تو دشمنی کردهام ( ضحی 1-2) افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی. (یس 30) و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4) و با خشم رفتی و...
-
توجیه
جمعه 27 اردیبهشتماه سال 1392 23:04
خداوند انسان را خلق کرد و انسان توجیه را.
-
ساده که میشوی
شنبه 24 فروردینماه سال 1392 08:25
ساده که میشوی همه چیز خوب میشود خودت غمت مشکلت غصه ات هوای شهرت آدمهای اطرافت حتی دشمنت یک آدم ساده که باشی برایت فرقی نمیکند که تجمل چیست که قیمت تویوتا لندکروز چند است فلان بنز آخرین مدل ، چند ایربگ دارد مهم نیست نیاوران کجاست شریعتی و پاسداران و فرشته و الهیه کدام حوالی اند رستوران چینی ها گرانترین غذایش چیست ساده...
-
نوروز 1392
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1391 01:27
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی این پیامی است که از دوست به یار آمده است شاد باشید در این عید و در این سال جدید آرزویی است که از دوست به یار آمده است . . . پروردگارا دراین روزهای پایانی ِ سال ِ ۹۱، به خواب ِ همه بندگانت آرامش ، به بیداریشان آسایش...
-
217
چهارشنبه 23 اسفندماه سال 1391 21:19
عاشق نشدی زاهد، دیوانه چه میدانی؟ در شعله نرقصیدی، پروانه چه میدانی؟ لبریز می غمها، شد ساغر جان من خندیدی و بگذشتی، پیمانه چه میدانی؟ یک سلسله دیوانه، افسون نگاه او ای غافل از آن جادو! افسانه چه میدانی؟ من مست میِ عشقم، بس توبه که بشکستم راهم مزن ای عابد! میخانه چه میدانی؟ عاشق شو و مستی کن، ترک همه هستی کن ای بت...
-
آشنا........غریبه
چهارشنبه 16 اسفندماه سال 1391 00:43
آشناهای غریب همیشه زیادند آشناهایی که میایند و میروند آشناهایی که برای ما آشنایند ولی ما برای آنها... نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود که همه روزی آشنای غریب میشوند یکی هست ولی نیست یکی نیست ولی هست یکی میگوید هستم ولی نیست یکی میگوید نیستم ولی هست و در پایان همه بودنها و نبودنها تازه متوجه میشوی که: یکی بود هیشکی نبود...
-
215
پنجشنبه 28 دیماه سال 1391 13:20
بعد این جمله را گفت که تمام وجودم را گرفت. در حالی که چشم هایش از اشک پر شده بود. خندید که، بابا! مردم زیادند و پر توقع و خدا یکی است و سریع الرضا. پس تو او را راضی کن، دیگران چیزی نیستند. پ . ن : این جمله داغونم کرد...
-
214
چهارشنبه 27 دیماه سال 1391 00:44
ای رفته ز دل ، رفته ز بر ، رفته ز خاطر بر من منگر تاب نگاه تو ندارم بر من منگر زانکه به جز تلخی اندوه در خاطر از آن چشم سیاه تو ندارم ای رفته ز دل ، راست بگو ! بهر چه امشب با خاطره ها آمده ای باز به سویم؟ گر آمده ای از پی آن دلبر دلخواه من او نیم او مرده و من سایه ی اویم سیمین بهبهانی
-
قرآن
دوشنبه 16 مردادماه سال 1391 21:04
قرآن! من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساخته ام که هر وقت در کوچه مان آوازت بلند می شود همه از هم می پرسند " چه کسی مرده است؟ " چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است . قرآن! من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزه نشین مبدل کرده ام . یکی ذوق می کند که ترا بر روی...
-
راننده تاکسی
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 22:08
یک داستان واقعی به نقل از "سروش صحت" بازیگر ، نویسنده و کارگردان توانمند ایران صبح ها مسیر ثابتی دارم و اگر عجله نداشته باشم آنقدر در ایستگاه منتظر می مانم تا تاکسی مورد علاقه ام برسد. در واقع راننده این تاکسی را دوست دارم. راننده پیر و درشت هیکلی با دست های قوی و آفتاب سوخته و چشم های مشکی رنگ است که...
-
عشق
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 23:08
عشق مارابه سرکوچه وبازارکشید دیدی آخربه کجاعاقبت کارکشید آتش دوست اگر در دل ما خانه نداشت عمر بی حاصل ما اینهمه افسانه نداشت
-
210
چهارشنبه 14 تیرماه سال 1391 23:28
لحظه های دوریت را با ساعت شنی شمردم تا حالا یک صحرا گذشته است.
-
صد سال تنهایی
پنجشنبه 28 اردیبهشتماه سال 1391 19:41
پرسید: او چه می گوید؟ اورسلا پاسخ داد: خیلی غمگین است، زیرا فکر می کند تو داری می میری. سرهنگ با لبخند به او گفت: به او بگو انسان زمانی که باید بمیرد نمی میرد، بلکه زمانی که بتواند می میرد. گابریل گارسیا مارکز - صد سال تنهایی فصل 12 صفحه 291
-
سرزمین مقدس
پنجشنبه 24 فروردینماه سال 1391 09:19
می دانی حال خوب داشتن یعنی چه؟ یک احساس پاک و جامی لبریز از معنویت ناب. این حال الان من است پس از سفری خوب به یکی از مقدس ترین مکان های روی زمین. جایی که همیشه آرزوی دیدارش را داشتم: کربلا، نجف، سامراء، کاظمین، مسجد کوفه، مسجد سهله، وادی السلام و ... جایی که پاک ترین و برگزیده ترین مخلوقات خداوند قدم در آنجا نهاده اند...
-
سفر به سرزمین وحی
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 09:36
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 سلام به همه دوستان در این زمان که دعوت پروردگار رب العالمین به سرزمین مدینه منوره و مکه معظمه ٬ شامل حال این حقیر شده بر خود واجب می دانم از کلیه دوستان و خوانندگان این وبلاگ ٬ چه کسانیکه حقیر را می شناسند و چه دوستانی که نمی شناسند خداحافظی کرده...
-
من و تو٬ پاییز و بهار
یکشنبه 22 خردادماه سال 1390 08:43
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4 به آنان که بهار را دوست دارند بگو٬ پاییز هم بهاری بود که عاشق شد.
-
فروردین
یکشنبه 14 فروردینماه سال 1390 10:23
آخرین برگ افتاد از درخت اسفند بر سر سفره ی صبح تپشی سرخ در آن پیله ی لبریز از آب لکنت ثانیه ها گوش کن... فروردین!
-
عشق مرد
شنبه 23 بهمنماه سال 1389 14:54
مرد ها در چار چوب عشق٬ به وسعت غیر قابل انکاری نا مردند! برای اثبات کمال نا مردی آنان٬ تنها همین بس که در مقابل قلب ساده و فریب خورده ی یک زن ٬ احساس می کنند مردند. تا وقتی که قلب زن عاشق نشده ٬ پست تر از یک سگ ولگرد٬ عاجز تر از یک فقیر و گدا تر از همه ی گدایان سامره. پوزه بر خاک و دست تمنا به پیشش گدایی میکنند اما...
-
تولد
یکشنبه 26 دیماه سال 1389 11:10
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 از روز تولدم به بعد (11 دی) مدتهاست که میخام اینجا درد و دل کنم ولی فرصت نشد. امسال شب تولد 28 سالگیم اصفهان بودم درست مانند شب تولد 3 سالگیم که اینجا بودم و درست در همین نقطه. ولی این بار تنهای تنها بودم بدون هیچ کس. دوستی آشنایی یا فامیلی نبود. در میان ازدحام رفت...
-
دوست و برادر
سهشنبه 9 آذرماه سال 1389 11:44
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 دوست ، برادری است که طبق میل خود انتخابش می کنی .
-
غریبه
چهارشنبه 5 آبانماه سال 1389 11:34
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 خیلی وقتها نگاه یه غریبه، یه عابر پیاده، یه کسی که کنج یه تاکسی نارنجی نشسته و داره توی یه روز بارونی خیابونهای خلوت رو با سرعت رد میشه، میاد و گره میخوره توی نگاهت. دیدی چه حس قشنگی داره اون لحظه؟ ! اون نگاه. اون عابر پیادهایی که وقتی از کنارت رد میشه پنداری...
-
مناجات
شنبه 17 مهرماه سال 1389 08:06
بار الها! هر کس در پی پناهی است تو پناه منی و هر کس در پی دل آرامی است تو دل آرام منی نیایشم را بشنو و دعایم را پاسخ گو و بازگشت گاه مرا نزد خود قرار ده و مرا در غوغای آزمون های گونه گون زندگی ام نگه دار. امام حسین ع
-
آلبرت اینشتین
چهارشنبه 7 مهرماه سال 1389 10:28
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 فقط دو چیز بیکران و نامحدود است: کهکشان و حماقت انسان، در مورد پیشتر مطمئن نیستم!
-
وصیت نامه عجیب مرحوم حسین پناهی بازیگر سینمای ایران
چهارشنبه 20 مردادماه سال 1389 10:24
Normal 0 false false false MicrosoftInternetExplorer4 قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم . بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشت نگاری قرار دهید . به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم ! ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند . عبور هرگونه...
-
زن
سهشنبه 1 تیرماه سال 1389 07:38
زن عشق می کارد و کینه درو می کند ... دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر ... می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی ... برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی ... در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ... او کتک می...
-
استعفا
یکشنبه 26 اردیبهشتماه سال 1389 08:18
بدینوسیله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم و مسئولیتهای یک کودک هشت ساله را قبول می کنم. می خواهم به یک ساندویچ فروشی بروم و فکر کنم که آنجا یک رستوران پنج ستاره است. می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است، چون می توانم آن را بخورم! می خواهم زیر یک درخت بلوط بزرگ بنشینم و با دوستانم بستنی بخورم . می خواهم درون یک...
-
مشاعره حمید مصدق و فروغ فرخزاد
دوشنبه 16 فروردینماه سال 1389 08:31
" حمید مصدق خرداد 1343 " تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز، سالهاست که در گوش من آرام آرام خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق...